تمام قصّه ی آدم همین صفــــای تو بود
و خواهش دل تنگم طنین نـــــای تو بود
به چشم های نجیبت هبـوط واجب شد
مرا که ذکـر طــوافم غـــزل بــرای تو بود
همیشه در دل شب ها مرور می کردم
شبی که حجم نگاهم حرمسرای تو بود
عبــــور می کنی از من سوار خاطره ها
مسیر شادی قلبــم در انتهــــای تـو بود
تـو پاک بودی و پـاکی، وَ پـاک می مانی
گنــاه بغــض من امّا کمی به پای تو بود
شبیـــه مرغ مهــاجر، من و تــو و رؤیــــا
دچــار فــاصله بودن، گُـلم، بهــای تو بود